بند (ط) ماده ١٣٩ اصلاحي سال ١٣٩٤ که از ابتداي سال ١٣٩٥ ساري و جاري است، تأکيد ميکند: «کمکها و هداياي دريافتي نقدي و غيرنقدي موسسات خيريه و عامالمنفعه که به ثبت رسيده باشند، مشروط به اينکه به موجب اساسنامه آنها صرف اموري شود که اعم آنها به اين شرح است: تحقيقات فرهنگي، علمي، ديني، فني، اختراعات و اکتشافات، تعليم و تربيت، بهداشت و درمان، بنا و تعمير و نگهداري مصلاها و حوزههاي علميه و مدارس علوم اسلامي و مدارس و دانشگاههاي دولتي، مراسم تعزيه و اطعام، امور عمراني و آباداني، هزينه يا وام تحصيلي دانشآموزان و دانشجويان، کمک به آسيبديدگان ناشي از سيل، زلزله، آتشسوزي، جنگ و حوادث غيرمترقبه و... چنانچه اين کمکها و هداياي دريافتي نقدي و غير نقدي توسط سازمان امور مالياتي طبق مورد آييننامههاي ١٣٩ تأييد شود از پرداخت ماليات معاف است.»
حال سوال اساسي براي شهرونداني که علاقهمند به اعطاي کمک به افراد خيرخواه يا موسسات بينام و نشاني که در جمعآوري اين کمکها داوطلب شدند اين است که اولا چرا به ثبت نرسيدهاند و در صورت ثبتشدن، شماره ثبت آنها در اداره ثبت شرکتها و موسسات غيرتجاري چيست؟
دوم چگونه در کشوري که شاخص بياعتمادي افراد به يکديگر ٨٠درصد و شاخص تقلب بالاي ٧٠درصد است، اين همه اشخاص خيّر پيدا شدهاند؟ چگونه در کشوري که شفافسازي فراموش شده، فلان وزير مدعي ٨ هزار ميليارد ثروت و آن يکي متهم به هزار ميليارد ثروت ميشود؛ در حالي که تا همين مدت پيش آه در بساط نداشتند!
گفته ميشود حدود ١٥هزار موسسه خيريه با نام و نشان و بينام و نشان در کشور فعاليت دارند که عمده آنان فاقد صورتهاي مالي هستند؛ در حالي که موسسات عامالمنفعه چون با حقوق عام سروکار دارند و از همه مردم کمک دريافت ميکنند، بايد عملکرد خود را انتشار عام داده و بگويند با کمکهاي مردم چه کردهاند؟ اين يک الزام قانوني در همه کشورهاي پيشرفته است که موسسات خيريه بايد صورتهاي مالي خود را به صورت شفاف ابراز کرده و حسابرسي شوند؟! نگارنده لازم ميداند به همه خيّرين واقعي که با ارسال کمکهاي نقدي و غيرنقدي به ياري هموطنان زلزلهزده برخاستهاند، اداي احترام کند.
شايد براي خيليها اين پرسش ايجاد شود که ثروتمندان جهان چگونه اين همه دست و دلبازي ميکنند و مثلا سرپرستي دهها کودک بيسرپرست را به عهده ميگيرند يا وصيت ميکنند بخش قابل توجهي از دارايي خود را به نهادهاي خيريه ببخشند؟ يا بنياد ثروتمندترين مرد جهان چگونه با داشتن ميلياردها دلار ثروت، دهها ميليون دلار در موارد خاص کمک بلاعوض ميکنند. زوکربرگ ازجمله کساني است که مانند ميلياردرهايي چون بيل گيتس، وارن بافت و ريچارد برنسون پيمان The Giving Pledge را امضا کرده است. براساس اين پيمان که يک پروتکل داوطلبانه است اين سوپر ميلياردرهاي جهان سرمايهداري متعهد شدهاند که نيمي از ثروت خود را در طول حياتشان از طريق موسسات خيريه ببخشند.
حالا ثروت ٦٨ نفر سوپر ميلياردرهاي جهان بيش از ثروت نيمي از جمعيت جهان است؛ اما جالب است بدانيد که پشت اين کارهاي خير يک معادله هم وجود دارد. در پس اعانات و کمکهاي بشردوستانه در جهان سرمايهداري معافيت مالياتي قابل توجهي وجود دارد که اصل اساسي تشکيل بنيادهاي خيريه است. به ويژه آنکه چند بنياد بزرگ نظير بنياد فورد، بنياد ديل کارنگي و... عملا سياستگذاران بينالمللي را در قالب کمکهاي خاص در چنگ خود دارند (براي اطلاعات بيشتر کتاب دکترين شوک نوشته خانم نوآمي کلاين انتشارات اخگر را مطالعه فرماييد). به طور مثال مارک زاکربرگ، بنيانگذار فيسبوک با تخصيص چيزي در حدود ٤٥ميليارد دلار يک شرکت با مسئوليت محدود در قالب خيريه قرار ايجاد کند و ٩٩درصد از سهام شرکت فيسبوک، به اين خيريه منتقل شود. بررسيهاي مالياتي نشان ميدهد که موسس فيسبوک با اين حرکت خود درواقع يک ماشين سرمايهگذاري جديد را راهاندازي کرده است. در تفسير اين مطلب، آنچه که به عنوان اصليترين نکته ماجرا بايد مد نظر قرار گيرد، عدم راهاندازي يک بنياد خيريه توسط آقاي زاکربرگ و خانم چان است. درواقع زاکربرگ در راستاي اين هدف خود، شرکتي با مسئوليت محدود را راهاندازي کرده که در کنار مزاياي اجتماعي و عامالمنفعه متفاوت، سودهاي بيشماري را نيز براي موسس فيسبوک به همراه خواهد داشت تا به نوعي سرمايه ميلياردي او از اين جيب به آن جيبش جابهجا شود. از مزاياي بالاي کاهش ماليات پرداختي، بهويژه در صورتي که ارزش سهام فيسبوک افزايش يابد، برخوردار شود. شرکت با مسئوليت محدود که توسط زاکربرگ فعاليت خواهد کرد، ميتواند در قالب سياستهاي سودمند براي عموم، برنامههاي خود را پيادهسازي کند اما مد نظر داشته باشيد که همين حالا هم شرکتهاي زيادي هستند که در کنار واقعيت بخشيدن به سياست يادشده، سود مالي زيادي را نيز براي صاحبان خود به همراه داشتهاند. اينگونه شرکتها حتي ميتوانند هزينههاي سياسي، لابيهايي براي تغيير قانون و مواردي اينچنيني را نيز در ميان فعاليتهاي خود پيادهسازي کنند. اينگونه اعمال در جهان اقتصاد به نام فرامالياتي انساندوستانه تعبير ميشود؟!
بديهي است در صورتي که شرکت راهاندازيشده توسط زاکربرگ، موسس فيسبوک تماما به امور خيريه اختصاص داده ميشد، همانند موارد مشابه، شاهد مزاياي مالياتي بوديم که البته خوشايند هر شخصي است؛ اما اين شرکت، عملکرد تأثيرگذارتري دارد. اين شرکت با تخصيص مقدار سهم مورد نظر خود به فعاليتهاي از پيش مشخص شده و البته عامالمنفعه، کاهش ارزش سهام را به نمايش خواهد گذاشت تا مالياتي براي مسئولان آن مد نظر قرار نگيرد. درواقع مارک زاکربرگ اين قوانين را وضع نکرده و او تنها بهترين استفاده ممکن را از روند موجود داشته است و هزينههاي اينچنيني ميتوانند به عنوان فرآيندهايي براي بازگشت سرمايه به متن جامعه حتي مورد تحسين هم قرارگيرند.
يا بخشنامه ٦٠٧ سازمان امور مالياتي آمريکا نشان ميدهد که بابت هر فرزندخواندگي سالانه ١٣ هزار و ٤٠٠ دلار به انضمام هزينه مسافرت و ساير هزينههاي مرتبط قابل کسر از درآمد شخص پدرخوانده يا مادر خوانده و مازاد بر اين هزينهها نيز از درآمد سنوات بعدي آنان قابل کسر است. در مورد بنياد بيل گيتس و وارن بافت و ... نيز وضع به همين منوال است زيرا وقتي ثروت از حد معيني بالا رفت بايد کارايي آن را در لابيگري سياسي و تأثير بر انتخابات و شهرت اجتماعي و... شناسايي کرد؛ بهويژه آنکه خيريهها ميتوانند معافيتهاي مالياتي ويژه به همراه آورند.
پيشنهاد نگارنده به همه کساني که داعيه خيرخواهي دارند و حساب آنها از حساب بنيادها و اشخاص فوق جداست و علاقهمندند از کمکهاي ضروري برخوردار شده و آنها را مصروف کارهاي خير کنند، آن است که چون ظاهراً عدهاي از آنان با راهاندازي سايت، وبلاگ و کانال عده زيادي را با خود همراه کردهاند، آن است که کوشش کنند در قبال تشکيل موسسات خيريه عامالمنفعه خيريه غيردولتي - نهادهاي مدني غيردولتي - علاوه بر استفاده از معافيت مالياتي ماده (١٣٩) بتوانند پاسخگوي عملکرد خود به صورت شفاف هم باشند، چه در غير اين صورت اعمال خيرخواهانه بيحساب و کتاب عملا با فساد همراه و برخي نيز صرفا در قالب تبليغات شخصي و اعتبار و شهرت بدين کار دست ميزنند.